جدول جو
جدول جو

معنی فرمان آباد - جستجوی لغت در جدول جو

فرمان آباد(فَ مَ)
دهی است از دهستان یوسف آباد پائین ولایت باخرز بخش طیبات شهرستان مشهد، واقع در سه هزارگزی جنوب طیبات سر راه اتومبیل رو طیبات به کرات. ناحیه ای است جلگه ای، معتدل و دارای 696 تن سکنه. از قنات مشروب می شود. محصولاتش غلات، پنبه و زیره است. اهالی به کشاورزی، مالداری و قالیچه بافی گذران میکنند. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(رَ)
رحمن آباد. دهی از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنۀ آن 600 تن. آب آن از چشمه و سرآب حمام. محصولات عمده آن غلات و لبنیات و پشم. صنایع دستی زنان قالی بافی و سیاه چادربافی. ساکنان از طایفۀ یحیی بیگی بوده در زمستان قشلاق میروند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ را)
موضعی است در فارس. پیرنیا نویسد: در یک وادی در سه منزلی فیروزآباد (فارس) از طرف غرب بنای کوچکی است که خیلی خراب شده و به واسطۀ همین دوجهت مورد توجه زیاد نیست ولی گنبد آن قابل توجه و دقت است زیرا روی چهار جرز قرار گرفته و این جرزها رااتاقهایی به هم پیوسته است. این گنبد در فن معماری مرحله ای را نشان میدهد که فن طاق زنی از آن و چند مرحلۀ دیگر گذشته تا به شکل مدور درآمده است. بنای فیروزآباد و سروستان و فراش آباد را اکثر علمای فن از دورۀ ساسانیان میدانند، ولی دیولافوا که در 1880 میلادی این بناها را دیده عقیدۀ راسخ دارد که از دورۀ هخامنشی است و این کاخها را متعلق به والیانی میداند که در این دوره حکمران آن نواحی بوده اند. چون طاقها و گنبدهایی که در این محل دیده میشود در عمارات تخت جمشید و شوش نیست. (از ایران باستان ج 2 صص 1617-1618)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان ماهیدشت بالا است که در بخش مرکزی شهرستان کرمانشاه واقع است و 230 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
دهی است از دهستان سبزواران بخش مرکزی شهرستان جیرفت، واقع در 47هزارگزی جنوب سبزواران و سر راه فرعی سبزواران به گلاشکرد، با 188 تن سکنه. آب آن از قنات و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین شهرستان اراک، واقع در 54 هزارگزی جنوب خاوری فرمهین و 20 هزارگزی اراک. کوهستانی و سردسیر است و 1205 تن سکنه دارد. آب آن از قنات تأمین میشود و محصولش غلات و بنشن و انگورو میوه و چغندرقند و شغل مردم کشاورزی و گله داری و قالیبافی است. مزرعۀ گنداب جزء این ده است و آثار بناهای قدیمی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(مَ نَ)
دهی است از دهستان آتابای بخش مرکزی. شهرستان گنبد قابوس. در ده هزارگزی شرق گنبد و 2 هزارگزی راه مینودشت، در دشت معتدل هوائی واقع و دارای یکصد تن سکنه است. آبش از چاه و محصولش غلات و حبوبات و صیفی و شغل مردمش زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(مَ قَ)
دهی است از دهستان شهرنو بالا ولایت باخرز طیبات شهرستان مشهد واقع در 42هزارگزی شمال غربی طیبات، در جلگه معتدل واقع و دارای 121 تن سکنه است. آبش از قنات و محصولش غلات و بنشن. شغل مردمش زراعت گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(مَ کَ)
دهی است از دهستان بیرون بشم بخش کلاردشت شهرستان نوشهر. در 28هزارگزی جنوب چالوس و 1هزارگزی غربی راه چالوس به تهران بر سر دوراهی کلاردشت در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع و دارای 120 تن سکنه و آبش از چشمه و نهر توار کوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
دهی است از دهستان میربیگ از بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع در 34هزارگزی شمال باختری نورآباد و 15هزارگزی راه خرم آباد به کرمانشاه. در دامنۀ کوه واقع شده و آب و هوایی سرد و مالاریایی دارد. دارای 120 تن سکنه است. آب آن از چشمۀ رمضان آباد و رود کرکین آباد تأمین می شود. شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی است و زنان به چادربافی و جل بافی اشتغال دارند. راه آن مالرو و محصول عمده اش غلات، لبنیات و پشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(فَرْ یَ)
دهی است جزو دهستان بهنام پازوکی بخش ورامین شهرستان تهران، واقع در 24هزارگزی شمال باختری مرکز بخش و سه هزارگزی جنوب راه شوسۀ خراسان. ناحیه ای است واقع در جلگه، معتدل و دارای 671 تن سکنه. از رود خانه جاجرود مشروب میشود. محصولاتش غلات، صیفی و چغندر قند است. اهالی به کشاورزی گذران میکنند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است جزء دهستان فشافویۀ بخش ری شهرستان تهران. دارای 184 تن سکنه است. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، صیفی، چغندرقند، باغات. راه آن مالرو است و از حسن آباد ماشین میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(قَ رَ)
دهی است از دهستان میلانلو بخش شیروان شهرستان قوچان، سکنۀ آن 81 تن. آب آن از قنات. محصول آن غلات، پنبه و توتون است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبدقابوس واقع در 11000 گزی جنوب پهلوی دژ. موقع جغرافیایی آن دشت و معتدل مرطوب مالاریائی است. سکنۀ آن 200 تن است. آب آن از فاضل آب محمدآباد و چاه تأمین میشود. محصول آنجا غلات، صیفی، حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالیچه بافی و گلیم بافی و نمدمالی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دهی از دهستان اورامان است که در بخش رزاب شهرستان سنندج و 68هزارگزی شمال رزاب و 2هزارگزی خاور راه اتومبیل رو مریوان به رزاب واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 250 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و توتون است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(تُ)
دهی است از دهستان حومه غربی شهرستان رفسنجان که در 8 هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 7 هزارگزی شمال شوسۀ رفسنجان به یزد قرار دارد. جلگه ای سردسیر است و 90 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غله و پنبه و پسته و شغل مردم آنجا زراعت است. و راه فرعی دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان سگوند بخش زاغه شهرستان خرم آباد، دارای 240 تن سکنه، آب آن از رود خانه ناوجوی شال و محصول آن غلات است و ساکنین از طایفۀ سگوند میباشند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان ایتیوند بخش دلفان شهرستان خرم آباد، دارای 120 تن سکنه، آب آن از قنات و محصول آن غلات، پشم، لبنیات است و ساکنین از طایفۀ ایتیوندند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی است از دهستان بریاجی بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع در 8 هزارگزی جنوب باختری سردشت و 6 هزار و پانصد گزی راه شوسۀ سردشت به مهاباد، با 255 تن سکنه. آب آن از رود خانه سردشت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
دهی است از دهستان ژان بخش درود شهرستان بروجرد، واقع در شش هزارگزی شمال درود، کنار راه مالرو یوسف آباد به سیاه کله. جایی است جلگه، معتدل و دارای 143 تن سکنه. از قنات مشروب می شود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا